، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراد

مامان چادرت رو سر کن

دیروز خاله لیلا نذر شله زرد داشت . هرسال بیست و هشتم صفر خاله نذری میده و معمولا ما هم میریم خونه خالینا . امسال به خاطر مریضی شما نرفتیم و خونه موندیم به خاطر همین خاله لیلا زحمت کشید و نذری مارو آورد خونمون . صبح ساعت ۹بود که خاله زنگ در خونه رو زد . شما خیلی سریع گفتی مامان زنگ میزنن گفتم عزیزم برو درو باز کن . شما خیلی جدی و مثل یه مرد بلند شدی رفتی سمت در ورودی ولی درو باز نکردی . خاله مجدد در خونه رو زد . وقتی بهت گفتم مامان جان درو باز کن یه نگاهی به من کردی و گفتی چادرتو سر کن    هم تعجب کرده بودم هم خوشحال بودم . خدایا ببین پسرم چقدر بزرگ شده   ای خدا چه مرررررردی دارم مننننن  ...
20 آذر 1394

آبله مرغون

 نوزدهم آذر ماه روز پنج شنبه بود . به خاطر همین زودتر از همیشه اومدم دنبالت مهد کودک ، ساعت دوازده نشده بود که جلوی مهد بودم . خیلی سرحال از پله ها اومدی پایین کفشاتو پوشیدی ، با خاله محبوبه خداحافظی کردی و اومدیم خونه . عصری گفتی که دلدرد داری و یه کوچولو هم تب کردی .   بعد شام وقتی رفتیم بخوابیم دیدم چند تا دونه قرمز رو گردنت و کنار گوشت و زیر چونت زده بود . تقریبا مطمئن شدم که آبله مرغون گرفتی . بهت استامینوفن دادم و حواسم بود که تا صبح تبت بالا نره . صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم دکتر روی شکمت و کمرت هم دونه زده بود . دکتر بعد معاینه تایید کرد که آبله مرغون گرفتی و باید یک هفته مهد نری و تو خونه استراحت کنی . شنبه صبح زنگ ...
19 آذر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد